بسم رب الشهداء و الصدیقین
قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: کل یوم عاشورا و کل ارضٍ کربلا... این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می سازد.
...و تو، ای آن که در سال شصت و یکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اکنون، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت، پای به سیاره زمین نهاده ای، نومید مشو، که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی و به کهف حَصینِ لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان، خود را به قافله سال شصت و یکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی... یاران! شتاب کنید، قافله در راه است. می گویند که گناهکاران را نمی پذیرند؟ آری، گناهکاران را در این قافله راهی نیست... اما پشیمانان را می پذیرند. آدم نیز در این قافله ملازم رکاب حسین است، که او سرسلسله خیل پشیمانان است، و اگر نبود باب توبه ای که خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است، آدم نیز دهشت زده و رها شده و سرگردان، در این برهوت گمگشتگی وا می ماند.
این حسین است، سرسلسله تشنگان، که دشمن راسیراب می کند... اما هنوز، گاه آن نرسیده است که غزل تشنه کامی کربلاییان را بسراییم... حربن یزید نشان داده است که دروغگو نیست. او در جواب امام که خورجین آکنده از نامه های مردم کوفه را در برابر او ریخته بود، می گوید: «ما از زمره آنان نیستیم که این نامه ها را نوشته اند!» حُر را در همه روایات مربوط به واقعه کربلا باصفاتی چون صداقت، شجاعت، ادب و حفظ حرمت اهل بیت و مخصوصاً فاطمه زهرا(س) ستوده اند... و اصلاً وقایع کربلا خود شاهدی است برآنکه چراغ فطرت آزادگی و حق جویی هنوز در باطن حر، محجوب تیرگی گناه نگشته است و به خاموشی نگراییده. اما هنوز جای این پرسش باقی است که انسانی اینچنین را با دستگاه حکومتی ارباب جور چه کار؟ چگونه می توان به منصبی که حُر در دارالاماره کوفه داشت، راه یافت و باز آنچنان ماند که حُر مانده بود؟«آزادگی» که با پذیرش ولایت ظالمان در یک جا جمع نمی شود!
راستی را که تحلیل وقایع تاریخ سخت دشوار است. سرّ دشواری کار، در پیچیدگی های روح آدمی است. وقتی که مه در عمق دره ها فرو می نشیند، اگر چه تاریکی کامل نیست، اما آفتاب پنهان است و چشم انسان جز پیش پای خویش را نمی بیند. اگر نباشد اینکه آفریدگار، ما را در کشاکش ابتلائات می آزماید، عاداتمان را متبدّل می سازد و شیاطین پنهان در زوایای تاریک درون را در پیشگاه عقل رسوا می دارد، چه بسا که دراین غفلت پنهان همه عمر را سر می کردیم و حتی لحظه ای به خود نمی آمدیم. آنچه حُر را در دستگاه بنی امیه نگه داشته، غفلت است... غفلتی پنهان. شاید تعبیر «غفلت در غفلت» بهتر باشد، چرا که تنها راه خروج از این چاهِ غفلت آن است که انسان نسبت به غفلت خویش تذکر پیدا کند.
هر انسانی را لیله القدری هست که در آن ناگزیر از انتخاب می شود و حُر را نیز شب قدری اینچنین پیش آمد... «عمربن سعد» را نیز... من و تو را هم پیش خواهد آمد. اگر باب یا لیتنی کنت معکم هنوز گشوده است، چرا آن باب دیگر باز نباشد که: لعن الله امه سمعت بذلک فرضیت به؟
حرگفت: «من از آنان که برای شما نامه نوشته اند نیستم. ما مأموریم که از شما جدا نشویم مگر آنکه شما را به کوفه نزد عبید الله بن زیاد برده باشیم.» امام فرمود: «مرگ از این آرزو به تو نزدیک تر است.» و یاران را گفت تا برخیزند و زین بر اسب ها نهند و زنان و کودکان را در محمل ها بنشانند و راه مراجعت پیش گیرند. این سخن در بسیاری از تواریخ آمده است، اما به راستی آیا امام قصد مراجعت داشته اند؟ هر چه هست، در اینکه لشکریان حر تاخته اند وبر سر راه او صف بسته اند، تردید نیست. امام می فرماید: «ثکلتک امک! ما ترید مِنّی؟، مادرت در عزای تو بگرید، از من چه می خواهی ؟» آنچه حر بن یزید در جواب امام گفته، سخنی است جاودانه که او را استحقاق توبه بخشیده است. روزنه ای از نور است که به سینه حُر گشوده می شود و سفره ضیافتی است که عشق را به نهانخانه دل او میهمان می کند. حُر گفت: «هان والله! اگر جز تو عرب دیگری این سخن را بر زبان می آورد، در هر حال، دهان به پاسخی سزاوار می گشودم. کائناً ما کان: هر چه باداباد... اما والله مرا حقی نیست که نام مادر تو را جز به نیکوترین وجه بر زبان بیاورم.»
جمله ارباب مقاتل و مورخین حُربن یزید را بر این سخن ستوده اند و حق نیز همین است. سخن، ثمره گلبوته دل است و حُر را ببین که از دهانش یاس و یاسمن می ریزد. این سخن ریحانی از ریاحین بهشت است که ازگلبوته ادب حُر برآمده.
فتح خون ، آسید مرتضی آوینی
نوشته شده توسط : r_samen
سینما و ماوراء : به کجا چنین شتابان ؟؟؟؟
بسم الله....
سینما و ماورا : به کجا چنین شتابان؟؟؟
الان حدودا یکسال و شاید بیشتره، دقیقا نمی دونم چقدر ، که از شروع برنامه سینما و ماورا می گذره . برنامهای حول و حوش مسائل معنوی و ماورایی که فیلمهایی از این دست رو پخش می کنه .نکته قابل توجه اینه که تقریبا فقط فیلمهای خارجی پخش می کنه، یعنی صدا و سیمای جمهوری اسلامی پس از گذشت حدود سی سال از انقلاب داره تو زمینهای که خود ما مدعی هستیم و حرفهای تازه برای دنیا داریم، این فیلمها رو نشون میده .
من نمی دونم در زمینه مسائل معنوی فیلمهای خارجی چه مطلب جدید و به درد بخوری میتونند داشته باشند، و اصلا تو سیستم غربی و با اون شیوه تفکر و نحوه بار اومدن انسان این فیلمها چه دریچهای رو می تونن به سمت ماورا و عالم بالا باز کنن. شهید آوینی داخل کتاب آینه جادو ( نقدهای سینمایی ) ذیل نقد فیلم زیر آسمان برلین که از سر اتفاق سینما 4 هم اونو خیلی وقت پیش پخش کرد می نویسه: « بنده معتقدم که درباره فیلمهای خارجی تا آنگاه که یک انقلاب بزرگ فرهنگی در آنجا رخ نداده است باید فقط در محدوده تکنیک فیلم به کند و کاو و نقادی پرداخت، چرا که اصولا غربیها حرفی برای گفتن ندارند و در آن « تله بزرگ فرهنگی» که سیستم اقتصادی-سیاسی غرب توسط تکنولوژی برپا کرده است، اصلا امکان فکر کردن ورسیدن به استقلال فکری برای کسی وجود ندارد ........» و البته ظاهرا هم گوش برادران صدا و سیما خیلی سنگینه و هم معده این تلویریون که بالاخره بیست و چهار ساعته باید برنامه پخش کنه سیری نا پذیره .
حاشیه 1 : یکی از فیلمهایی که این برنامه پخش کرد فیلم « هامون » ساخته آقای مهرجویی بود که شهید آوینی به علت جار و جنجالهای ایجاد شده پیرامون این فیلم در جشنواره هشتم فیلم فجر نقد بسیار خوبی بر این فیلم می نویسند ، که البته ما هر چی سماق مکیدیم تا دوستان صدا و سیما اشارهای هم به این نقد داشته باشند هیچ خبری نشد! این مساله جاهای دیگه و در برنامههای دیگه و فیلمهای دیگهای مثل « نقش عشق » تکرار شد این دفعه توسط رادیوی محترم و اگه اشتباه نکنم توسط رادیو جوان ، و این مسأله کم کم شک منو داره برمیانگیزونه که نکنه شهید آوینی حتی بعد شهادتش هم داره توسط دوستان بایکوت میشه؟
حاشیه2 : در مورد شهید آوینی سوای از تعهد و تسلط عالی ایشون بر مسائل اعتقادی و فلسفی و داشتن نگاه کاملا مذهبی ، از لحاظ تخصص و تکنیک نیز فردی متخصص هستند تا آنجایی که خیلی از افراد مورد دار به تسلط ایشون در این زمینهها اذعان دارند. اما متاسفانه باز هم در صدا و سیما اثری از نظرات ایشون نمی بینیم.
پ.ن: و شاید هم من آدم سادهای هستم که یاد گرفتم سرم رو بندازم پائین برم دانشگاه سرمو بندازم پائین برگردم خونه و اصلا نمی فهمم که دوره زمونه عوض شده و بعضی حرفها قدیمی شدند و بعضی آدمها دیگه نیستند و بعضیها هم هستند ولی آدمها قبلی دیگه نیستند و................... بگذریم .
آخرش: التماس دعا
نوشته شده توسط : r_samen
بسم الله .....
کف اتاقم دراز کشیدم . خستهام و بی حوصله ، زل زدم به پره های پنکه که همین جور دنبال هم حرکت می کنن و یه دایره خاکستری رو درست کردن ، دایرهه حاصل سگدو زدن پره های بدبخته که هیچوقت به هم نمی رسن ، هیچوقت بهم نمی رسن تا این دایره لعنتی درست شه . زل زدم به پره های پنکه و فکر می کنم، فکر میکنم به اون همه دایره های جور واجوری که ................خلق الله توش گرفتارن ، سگدو می زنن و نمی رسن و بعد ، به خودم فکر می کنم ، و به دایره های جور واجوری که انتظارم رو می کشن . واقعیت اینه که خودم هم ترم آخرم ، و این واقعیت آروم و قرار برام نذاشته. وقتی بهش فکر می کنم بدجور عصبی میشم، ظاهرا کم کم باید فکر خدمت باشم ، بعدش کار بعدش ازدواج بعدش بچه بعدش بدو بدو . بعدش وام و چک تضمین و ضامن و قسط بعدش بعدش بعدش......................... بعدش دایره های جور واجور و سگدو زدن ظاهرا راه در رویی هم وجود نداره
پ.ن : به قول یه نفر ایشالا خیره
پ.ن : خسته بودم و بی حوصله
پ.ن: ایشالا خیره !
التماس دعا
نوشته شده توسط : r_samen
بسم الله....
رنج بودن
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإنسانَ فیِ کَبَدٍ»
.که ما ( نوع ) انسان را به حقیقت در رنج و مشقت آفریدیم
آیه 4 سوره بلد
سیب زمینی ها هیچ وقت هیچ درد و رنج و مشقتی ندارن. واسه خودشون راحتن . درد و رنج هم از اون چیزاییه که فقط تو وجود آدمیزاد پیدا میشه منظورم از درد و رنج اون درد فیزیکی نیست منظورم اون درد و رنجیه که به انسانیت آدم بر می گرده .
یه مدت پیش جایی بودم که یه مثلا استاد دانشگاه هم اونجا بود . استاده یه چند جفت گوش مفت گیر آورده بود داشت سخنرانی می کرد که آره من بعضی اوقات که میرم خونه از ترس اینکه مبادا نمره خوبی رو بد و یا نمره بدی رو خوب کرده باشم بیهوش میشم . مثلا منظورش این بود که من خیلی حق و ناحق برام مهمه و از این صحبتها ولی منی که اونجا بودم می دونستم که همین آقا برا یه درس چهار واحدی نمره یه نفر رو که خودم هم می شناختمش از شش کرده بود شانزده ، نمره یکی دیگه هم از نه و نیم کرده بود پانزده و نیم ، عوضش نمره یه نفر دیگه رو یه هفت هشت ده نمره ای همینطوری کم کرده بود دقیقا نمی دونم از چند به چند ولی بعضی دوستان می دونن ان شاء الله تو بخش نظرات می نویسن کاش نمی دونستم لااقل اینقد نمی سوختم ازدیدن همچین وقاحتی و پر رویی .
یه چند ماهیه رئیس دانشگاهمون عوض شده و زده تو کار ساخت و ساز اساسی ،کلا سیستمش یه سیستم بلدوزریه خلاصه یه مدت پیش جایی بودم و معاون مالی دانشگاه از دوباره مقادیری گوش مفت مناسب برای سخنرانی گیر آورده بود داشت سخنرانی می کرد که آره دانشگاه خیلی عقبه خیلی کار داره این حق دانشجو نیستش ما باید همه با هم این کار ها رو جمعش کنیم یکی نبود بهش بگه هالو گیر آوردی مرتیکه تو خودت حدود دو ساله معاونت مالی دانشگاهی حالا که رئیس عوض شده نطقت وا . شده که فلان و بهمان تو این دو سال این چیزا یادت نبود یعنی بوقلمون بودن تا این حد .
و اون موقع آدم بعضی اوقات مجبوره ببینه و هیچ حرفی نزنه و بسوزه و بسازه یا این که بزنه سیم سیب زمینی بودن و خیال خودش رو راحت کنه . آسه بیاد آسه بره گربه شاخش نزنه
پ.ن : مرد را دردی اگر باشد خوش است ......درد بی دردی علاجش آتش است .
پ.ن : دانشگاه آزاد علاوه بر بیرون دادن گر گر دانشجو ، گر گر هم استاد دانشگاه می گیره حیف اسم استاد
التماس دعا
نوشته شده توسط : r_samen
وقتی که آدم خودش ، خودش رو خر می کنه
نوشته شده توسط : r_samen
نوشته شده توسط : r_samen
این وبلاگ در گذر زمان